اشعار ایام شهادت بی بی
رفت و غم خانه شد از غصه سرای من و او
گر چه مانده است به جا خاطره های من و او
یاد ایّام نشستن سر یک سفره به خیر
خانه ای بود پر از لطف و صفای من و او
روزهایی که صمیمانه به من می خندید
و عجب حال خوشی داشت هوای من و او
ما از آن زندگی ساده چه راضی بودیم
و رضا بود خدا هم به رضای من و او
بستری بود ولی هم سخن خوبی بود
جریان داشت در این خانه صدای من و او
بستری بود ولی نبض دلم دستش بود
و مجال نفسی بود برای من و او
با همان دست شکسته چه دعایی می کرد
مردمی را که نماندند به پای من و او
مردمی را که به این مسئله واقف بودند
که دو عالم همه هستند گدای من و او
هدف اصلی دشمن من و زهرا بودیم
کشته شد محسنم آن روز به جای من و او
مصطفی متولی
*******************
شده ام بی قرار، بی زهرا
مثل ابر بهار، بی زهرا
وای بر زندگی پس از یارم
اُف بر این روزگار، بی زهرا
مانده ام که چرا نمُردم من
چه کنم بی نگار، بی زهرا ؟
کودکانم یتیم ، بی مادر
همگی داغدار ، بی زهرا
خانه ام سوت و کور و خاموش و
پُر ز گرد و غبار ، بی زهرا
حسنم مانده با تماشای
چادری وصله دار ، بی زهرا
یار در خاک خفته ای دارم
حرفهای نگفته ای دارم ...
تو مثالی نداشتی زهرا
دست خالی نداشتی زهرا
زیر این خاک هم تو خورشیدی
پس زوالی نداشتی زهرا
ختم تو شد غریب چون یاری ...
... این حوالی نداشتی زهرا
چقدر فکر حال من بودی
گرچه حالی نداشتی زهرا
مانده ام که چطور پر زده ای
تو که بالی نداشتی زهرا
چقدر زود رفتی آخر تو
سن و سالی نداشتی زهرا
از برای عروسی زینب
تو خیالی نداشتی زهرا ؟
به جز این چادر پُر از وصله
هیچ مالی نداشتی زهرا
رفتی و خاطرات تو باقی است
فاطمه التفات تو باقی است
رفتی و بودن تو یادم هست
دیده ی روشن تو یادم هست
گوشه ی خانه ام کنار تنور
یاد نان پختن تو یادم هست
یاس نیلوفری من ... زهرا
روز پژمردن تو یادم هست
من هنوز هم میان این کوچه
به زمین خوردن تو یادم هست
چه کنم با در لگد خورده
آه ، افتادن تو یادم هست
سختی و سوزش نفسها و
خون پیراهن تو یادم هست
گریه سرخ بیت الاحزان و
خنده دشمن تو یادم هست
کوثرم ، همسرم سفر کردی
یار و همسنگرم سفر کردی
جواد پرچمی
برگرفته از بانک اشعار روضه
***********************
از ظلم مردمان دیاری که داشتم
از دست رفت دار و نداری که داشتم
نه سال با تو بودم و یک عمر با نبی
یادش به خیر ایل و تباری که داشتم
نه سال با تو آب در این دل تکان نخورد
رفتی و رفت با تو قراری که داشتم
قدت شکست جای امامت مرا ببخش
افتاد روی دوش تو باری که داشتم
پامال گرگ های خزانی شهر شد
در پشت درب خانه بهاری که داشتم
دیدم تو را زدند ولی آن میان مرا
شرمندۀ تو کرد حصاری که داشتم
من فکر می کنم که همان بازوی کبود
از من گرفت فاطمه! یاری که داشتم
امروز تازه در پی تشیع آمدند
آتش زدند بر دل زاری که داشتم
یک روز پا به کرب و بلا باز می کند
از هیزم مدینه شراری که داشتم
محمد بیابانی
********************
از عطر و بوی یاد تو این آشیان پر است
خانه ز گریه های شب و بی امان پر است
از دیده رفته ای ولی از دل نرفته ای
ازغصه ی تو سینه ی من همچنان پر است
تابوت روی دوش بهارم کشید و برد
دنیا بدون عشق فقط از خزان پر است
بشکسته بال و سوخته پر کوچ کردی و
یاد پریدنت دل این آسمان پر است
از خاطرم که لحظه ی غسلت نمی رود
زین غم دلم به وسعت یک کهکشان پر است
فضه که آب ریخت به روی تو فاطمه
دیدم زمینه ی تنت از ارغوان پر است
بعد از تو بچه های تو ساکت نمی شوند
خانه ز ناله های شب کودکان پر است
تنها به یک اشاره همه گریه می کنیم
جای تو هست خالی و چشمانمان پر است
هر جای خانه ام ، در و دیوار تا حیاط
از یادگارهای تو یاس جوان پر است
باران تمام می شود و تازه فاطمه
وقت سحر مدینه ز رنگین کمان پر است
رضا رسول زاده
********************
تنهایم و به غربت خود گریه می کنم
بر وسعت مصیبت خود گریه می کنم
من آن امیر خسته دل و بی جماعتم
از دوری جماعت خود گریه می کنم
مردم مرا به جرم عدالت نخواستند
در حسرت عدالت خود گریه می کنم
دین خدا خانه نشین شد نه مرتضی
بر دین بی جماعت خود گریه می کنم
رحمی به قلب خسته ی اهل مدینه نیست
بر غربت امامت خود گریه می کنم
با یاد فاطمه که کتک خورد و دم نزد
تا قبر و تا قیامت خود گریه می کنم
آن لکه خون روی لباسش دلم شکست
بر یاور ولایت خود گریه می کنم
وقتی حسن لب از لب خود وا نمی کند
نو گفته بر مصیبت خود گریه می کنم
وای از عبور نیمه شبم از کنار قبر
بر صبر و استقامت خود گریه می کنم
سنگ مزار فاطمه بالین من شده
بر شام غرق محنت خود گریه می کنم
جواد حیدری
***********************
آسمانی ترین من امشب
آسمان را چه تیره می بینم
امشبی را چگونه تا به سحر
سر قبر ستاره بنشینم
**
ای گلم خواب هم نمی دیدم
قاری ختم امشبت باشم
فاطمه جان چه قدر دشوار است
من پرستار زینبت باشم
**
آسمانی ترین من امشب
آسمانت چه دیدنی شده است
حال و روز غریبی علی و
کودکانت شنیدنی شده است
**
دائما پیش چشم خونبارم
صحنه درب و خانه می گذرد
چند وقتی است روزگارم با
گریه های شبانه می گذرد
**
روضه خوان شبانه ی خانه
سوز دل های غربت حسن است
روضه اش دائما : کسی راه
کوچه را روی مادر ما بست
**
زینبت ، وارث دعای شبت
سر سجاده ات دعا می خواند
زیر لب ، زمزمه کنان می گفت
کاش مادر کمی دگر می ماند
**
درد دلها تمام ناشدنی است
باید اما ز تو جدا بشوم
می روم تا شبی دگر بانو
زائر تربت شما بشوم
وحید محمدی
***********************
بعد تو گشته درپریشانی
آسمانم همیشه بارانی
ای ستون دل علی بی تو
رفته این خانه روبه ویرانی
باغ هجده بهار زندگی ات
چقدر زود شد زمستانی
تو رسیدی به ساحلی آرام
من در این لحظه های طوفانی
سوره ي کوثرم، سرقبرت
کار من گشته فاتحه خوانی
ای رهایی دهنده از آتش
دل من را چرا بسوزانی؟
این همه می زنم صدات اما
تو مرا لحظه ای نمی خوانی
سخت سر درگمم بگو چه کنم
بین این کوچه های حیرانی
منم و صدهزار درد دلم
تويی و یک مزار پنهانی
محسن عرب خالقي
***********************
نام زهرا شنید و طوفان شد
رنگ پیشانی اش نمایان شد
اینکه دستار حیدری بسته است
ذوالفقار دلاوری بسته است
به چه کار آمده چه سر دارد
اینکه شمشیر بر کمر دارد
کس جلودار او نمی گردد
هیچ کس روبرو نمی گردد
غرش حیدر است طوفان است
عرق غیرت است باران نیست
در ظهور آمده وقار علی
قد علم کرده ذوالفقار علی
از ردیف عجائب است این مرد
اسد الله غالب است این مرد
همه در اضطراب و سر درگم
شیر شوریده بود،بر مردم
بیشه درمانده از هیاهویش
فاتح خیبر است،بازویش
نفس از سینه ها نمی آید
غیرضجه، صدا نمی آید
داد می زد سر تمامی شهر
یر سر بغض بی مرامی شهر
خاک اینجاست قبله گاه خدا
کعبه مخفی من است اینجا
به خداوند بی مثال واحد
آهنی گر بر این زمین برسد
لب تیغ من و دمار شما
وای بر حال و روزگار شما
آنقدر می کشم در اینجا تا
خون بگیرد تمام صحرا را
از من خونجگر چه می خواهید
داغ از این بیشتر چه می خواهید
یار نه ساله مرا کشتید
حضرت لاله مرا کشتید
فاطمه از شما که خیر ندید
نود و پنج روز درد کشید
ناله می زد برای درد کمر
ناله میزد برای درد کمر
تازه از این مدینه راحت شد
تازه از زخم سینه راحت شد
این بقیع است باغ و گلشن من
حق زهراست روی گردن من
علی اکبر لطیفیان
***********************
تو گفته ای که بیا نیمه شب قرار، اینجا
کنار پهلوی زخمی، سر مزار، اینجا
من آمدم سر قبرت نشد دلم آرام
که خواب رفته ای ای قلب بیقرار، اینجا
خدا کند ز مزارت بنفشه ای بدمد
که رنگ و روی تو دارد گل بهار، اینجا
از آن دو چشم کبودت مرا تماشا کن
عصای دست علی هست ذوالفقار، اینجا
چگونه پای نلرزد کنار این تربت
ز من گرفته تو را دست روزگار، اینجا
چگونه پای گذارم به خانه ی بی تو
چرا به سینه نکوبم سر مزار، اینجا
نشسته اخترت امشب به انتظار، آنجا
نشسته ام سر قبرت به انتظار، اینجا
رسیده صبح بیا تا به خانه برگردیم
به کودکان دل من مزن شرار، اینجا
سید محمد جوادی
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: ایام شهادت
برچسبها: اشعار ایام شهادت بی بی مهدی وحیدی